عیدغدیر
سلام به دختر گلم حسابی اینروزها مریض شدی بمیرم برات که دیشب تا صبح نخوابیدی انقدر سرفه کردی دیگه نا نداشتی امسال عید غدیر با هر سال فرق داشت هم عید شما سادات کوچولوی من بود هم جشن عقد گلنوش از صبح روز عید که از خواب پاشودی بی حال بودی بابایی شما را برد دکتر که گفت حسابی سرما خوردی بعد بابایی شما را گذاشت خونه بابا حاجی تا خاله مریم به شما رسیدگی کنه منم با دلهره فروان رفتم ارایشگاه تا ساعت ٥که بابایی امد دنبالم شما هم مثل یه عروسک خوشگل خوابیده بودی دست خاله جونات درد نکنه که زحمت کشیده بودن حسابی به شما رسیده بودن رفته بودی ارایشگاه حسابی خوشگل شده بودی خلاصه ساعت ٦رسیدیم تو سالن که شما هم از خواب بیدار شدی انشب تا تونستی شیطونی کردی یه کوچولو هم تب داشتی ولی با این حال خوش گدشت اخر شب هم امدیم خونمون تا رسیدیم از خستگی زود خوابت برد البته تا صبح چند بار بلند شدی زیاد حالت خوب نبود تب داشتی خلاصه این چند روز به ما خیلی سخت میگزره امیدوارم هر چه زودتر خوب بشی بتونی شیطونی بکنی فدای اون چشمهای خمار ت بشم که اینروزها حسابی قرمز شده عشق مهربونم