ماه محرم
سلام به دختر گلم طبق معمول همیشه شما در خواب ناز هستی دومین ماه از فصل پاییز هم گذشت از صبح هوا ابری سیاه انگار که اسمون هم دلش گرفته وقتی محرم میشه اسمون خدا هم سیاه پوش میشه امشب قرار با مخملی بریم هیئت خونه گلنوش به خاطر همینم زود خوابیدی تا شب بتونیم بریم این چند وقت که مریض بودی حسابی بهونه گیر شدی زودی قهر میکنی میزنی زیر گریه قرار بود ببرمت کلاس نقاشی که امروزم قسمت نشد صبح رفتی پایین تا صبحونه ات با مخملی بخوری نهارم برات ابگوشت گذاشتم چون خیلی دوست داری چند روز بابایی حسابی درگیر خونه است صبحها خیلی زود میره ظهرم دیر میاد دیروز کلی گریه کردی گفتی دلم برای بابام تنگ شده منم شما را بردم خونه خاله منیره تا یه کمی با فریماه بازی کنی کمتر بهونه بگیری خلاصه عزیزم اینروز ها خیلی سخت دیر میگزره شبها هم موقع خواب حسابی تا میتونی بابات اذیت میکنی تا خوابت ببر وقتی که میخوابی عین یه فرشته خوشگل ملوس میشی امیدوارم همیشه در پناه خداوند همیشه لبهات بخند به همه ارزوهای نازت برسی بدون که من بابایی همیشه عاشقت هستیم دوست داریم